شبانکاره(قسمت سوم)

بخش سوم دوره اي است كه سيطره مغول همه جاي ايران را گرفته است و سرزمين شبانكاره نيز بسان ديگر مناطق ايراني نشين ، آسيب فراوان ديده است و شاهان و اميران آن بصورت حكام و واليان مغول در آمده اند.

قطب الدين مبارز دوم چون فضلويه (سردودمان سياسي شبانكاره) پس از اينكه مملكت را هر سال از مغول به شش هزار دينار زر رايج به مقاطعه بست، سر به طغيان برداشت و بقول نظنزي

«چون سالي حكومت كرد مغرور شد و سر از ربقه طاعت هولاكو بدرآورد»و اين بار بر عكس زمان فضلويه، «اهالي شبانكاره بر او خرج كردند و باتفاق اولاد برادرش ، او را مقيد به اردو فرستادند تا به ياساق رسيد»و برادرش ملك نظام الدين حسن را به امارت گماشتند. ملك نظام الدين حسن نيز در كازرون در مصاف سلجوق شاه ملك فارس كشته شد و برادرش نصرالدين جانشين وي گرديد و او نيز به شربت زهر هلاك شد» جلال الدين طيب شاه در سيزده سالگي از سوي شبانكارگان به شاهي رسيد.

سيزده سال مدت سلطنت او بود و گويند «ملكي عادل بود و در ايام دولت او شبانكاره مصر جامع شد و ملكي و حكومت كمال يافت»وي را پسري بود بنام مظفرالدين محمد كه «ولايت شبانكاره به استيلا بگرفت وبر پادشاه وقت عاصي شد و دست به جور وظلم وهتك پرده مستورات بر آورد و بسيار از امرا و اكابر قتل كرد» با اين حركت نكوهيده كه از جانب حكومتگران اعمال ميشد، بديهي است كه اندك اندك سقوط دولت شبانكاره فرا مي رسد.

مردم این خطه از ايران زمين كه در ابتدا به علت قرار گرفتن قدرت سياسي شبانكاره در مقابل تركان و پس از آن بعلت حفظ موقعيت فارس دربرابر مغولان، به آنان اقبال كرده بودند، به مرور از ايشان روي برتافتند ودر نتيجه كشمكش در داخل طايفه شبانكاره شروع شد بويژه بين مظفرالدين محمد و عمويش بهاءالدين اسماعيل كه هر دو آنها به علت نداشتن زمينه اجتماعي و مردمي يكي پس از ديگري در چنگال مغولان افتادند و جان سپردند.

شاهزادگان ديگري نيز چون ناصرالدين محمود و برادرش سيف الدين هزاراسب و غياث الدين محمد (پسر جلا ل الدين طيب شاه) و برادرش نظام الدين حسن (كه شريك ملك برادر بود) نيز هر يك چند صباحي حكومت كردند ولي نتوانستند استحكام نسبي حكومت سابق شبانكاره را محفوظ نگه دارند.

سرانجام سرزمين شبانكاره بدست ركن الدين حسن بن هزار اسب و تاج الدين جمشيدبن اسماعيل افتاده و به قول نطنزي

«تاالي غايت گاه بدان مي بود تا در شهور سنه اثني و اربعين وسبع مايه (742 هجري برابر با 42ر1341ميلادي ) كه پير حسين نويان در شيراز حاکم بود ، حاجي لون از هندوستان بازگشت وبه فیسيرجان آمد و اين دو ملك بزرگ را كه از نسل پادشاهان ساسان بودند به قتل رساند ودود از اين دودمان برخاست»((((((((((پایان))))))

گروه تحقیق تاریخ ایج فارس (مبین)